گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
میبدی

قوله تعالی: وَ مِنْ قَوْمِ مُوسی‌ أُمَّةٌ یَهْدُونَ بِالْحَقِّ و هی الفرقة الناجیة من الاحدی و سبعین، و ذلک فیما

روی انّ النّبیّ (ص) قال: «تفرّقت امّة موسی علی احدی و سبعین ملة، سبعون منها فی النّار و واحدة فی الجنة»، و کان علی بن ابی طالب (ع) اذا حدّث بهذا الحدیث قرأ: وَ مِنْ قَوْمِ مُوسی‌ أُمَّةٌ یَهْدُونَ بِالْحَقِّ.

این همان قوم‌اند که آنجا گفت: مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ أُمَّةٌ قائِمَةٌ، و آن عبد اللَّه سلام است و ابن صوریا و یاران وی.

قول سدی و ابن جریج و جماعتی مفسران آنست که: این قومی‌اند که مسکن ایشان سوی مغرب است از اقلیم صین برگذشته. روی بقبله اهل اسلام دارند، و مسلمانان اند، و از قوم موسی‌اند از بنی اسرائیل. رسول خدا شب معراج ایشان را دیده و با ایشان سخن گفته. جبرئیل گفت ایشان را: هل تعرفون من تکلمون؟ هیچ میدانید که با که سخن می‌گویید؟ ایشان گفتند: نمیدانیم. جبرئیل گفت: هذا محمد النبی الامّیّ، فآمنوا به. پس ایشان گفتند: یا رسول اللَّه! موسی ما را وصیت کرده که هر که از ما بتو در رسد سلام موسی برساند. مصطفی (ص) گفت: «علی موسی و علیکم السلام».

آن گه ده سورة از قرآن بر ایشان خواند، از آن سورتها که به ابتداء اسلام بمکه فرو آمد، و آنکه از احکام و شرائع فریضه نماز و زکاة آمده بود ایشان را فرمود، تا هر دو بپا میدارند، و بر آن باشند. و سبب افتادن ایشان بآن جایگه آن بود که بنی اسرائیل پیغامبران را میکشتند، و این یک سبط بودند از جمله دوازده سبط، و طاقت دیدن آن نداشتند، و بر فعل ایشان منکر بودند. از ایشان بیزاری کردند، برگشتند و دعا کردند، تا رب العزّة میان این قوم و بنی اسرائیل جدایی افکند. ربّ العالمین در زیر زمین راهی بر ایشان گشاده کرد، تا در آن راه برفتند، و بدیار مغرب بیرون آمدند، و آنجا مسکن گرفتند.

وَ قَطَّعْناهُمُ یعنی: بنی یعقوب من بنی الاثنی عشر. و الاسباط فی بنی اسرائیل کالقبائل فی بنی اسماعیل. و اشتقاق سبط از سبط است، نام درختی که شتران را علف است، و همچنین قبیله نام درختی است، یعنی که اسماعیل و اسحاق چون اصل درخت‌اند، و اولاد چون اغصان. زجاج گفت: معناه قطعناهم اثنتی عشرة فرقة اسباطا، کأنّه قال: فرقناهم اسباطا، فیکون «أَسْباطاً» بدلا من قوله «اثْنَتَیْ عَشْرَةَ»، و «أُمَماً» من نعت اسباطا.

وَ أَوْحَیْنا إِلی‌ مُوسی‌ إِذِ اسْتَسْقاهُ قَوْمُهُ فی التیه أَنِ اضْرِبْ بِعَصاکَ الْحَجَرَ کان للحجر اربعة اوجه، لکلّ وجه ثلاث اعین، لکل سبط عین لا یخالطهم سواهم.

فَانْبَجَسَتْ اینجا در سخن اختصار است، یعنی فضرب موسی بعصاه الحجر فانبجست، ای فانصبّت و انفجرت، الّا ان الانفجار اوسع من الانبجاس فی فیضان الماء. تفسیر این در سورة البقره رفت، الی قوله: نَغْفِرْ لَکُمْ مدنی و شامی و یعقوب تغفر بتاء مضمومه و فتح فا خوانند، باقی بنون مفتوحه و کسر فا خوانند. خطایاکم بی‌همز و بی تا قراءت ابو عمرو است «خطیئتکم» برفع تا بی‌الف قراءت شامی است. «خطیئاتکم» بالف و ضمّ تا قراءت مدنی و یعقوب است. خطیئاتکم بالف و کسر تا قراءت مکی و کوفی است.

فَبَدَّلَ الَّذِینَ ظَلَمُوا الایة مضی تفسیره فی البقرة.

وَ سْئَلْهُمْ عَنِ الْقَرْیَةِ میگوید: پرس ازین جهودان. سؤال توبیخ و تقریع است تا کفر قدیم ایشان بشناسد، و «قریه» ایلة است، قریة بین مدین و الطور، و قیل: هی الطبریة، و قیل: اریحا. حاضِرَةَ الْبَحْرِ ای عند البحر، شهریست بقرب دریا. میگوید: سلهم عمّا وقع بأهلها. از ایشان پرس که چه افتاد باهل آن شهر؟ إِذْ یَعْدُونَ فِی السَّبْتِ ای جاوزوا الحقّ یوم السّبت، إِذْ تَأْتِیهِمْ حِیتانُهُمْ جمع حوت است، و هو السّمک، و اضافها الیهم لانّهم ارادوا صیدها، یَوْمَ سَبْتِهِمْ روز شنبه است و اضافت با ایشان از آن است که ایشان باحکام این روز مخصوص‌اند، و یوم سبتهم یعنی یوم یسبتون، که بر عقب گفت: وَ یَوْمَ لا یَسْبِتُونَ. یقال: سبت یسبت سبتا و سبوتا، اذا اعظّم السّبت، و اسبت اذا دخل فی السبت، و قیل: یَوْمَ سَبْتِهِمْ ای یوم راحتهم بترک اعمالهم. کان الکسب یوم السّبت محرما علی بنی اسرائیل، و کانوا امروا أن یتفرغوا فیه لعبادة اللَّه. شُرَّعاً ای واردة، و قیل: ظاهرة علی الماء، و قیل: رافعة رؤسها، و قیل: متتابعة. وَ یَوْمَ لا یَسْبِتُونَ لا تَأْتِیهِمْ الحیتان.

سئل الحسین بن الفضل: هل تجد فی کتاب اللَّه الحلال لا یأتیک الا قوتا، و الحرام یأتیک جرفا جرفا؟ قال: نعم، فی قوله تعالی: إِذْ تَأْتِیهِمْ حِیتانُهُمْ یَوْمَ سَبْتِهِمْ شُرَّعاً وَ یَوْمَ لا یَسْبِتُونَ لا تَأْتِیهِمْ. کَذلِکَ قیل متصل بالاوّل، علی تقدیر لا تأتیهم شرعا، مثل اتیان یوم السّبت، و قیل: متصل بما بعده، و هو قوله: نَبْلُوهُمْ ای نختبرهم مثل هذا الاختبار، ای نعاملهم معاملة المختبر، بِما کانُوا یَفْسُقُونَ.

قال ابن زید: کانوا قد قرموا لحم الحیتان، و کان فی غیر یوم السّبت لا یأتیهم حوت واحد، فأخذ رجل منهم حوتا، فربط فی ذنبه خیطا، ثم ربطه الی خشبته فی الساحل، ثمّ ترکه فی الماء الی یوم الاحد، فأخذه و شواه، فوجد جار له ریح الحوت، فقال له: یا فلان! انّی اجد فی بیتک ریح الحوت. قال: لا. فیطلع فی تنوره فاذا هو فیه، فقال: انی اری اللَّه سیعذبک، فلمّا لم یره عذب، و لم یعجّل علیه العذاب اخذ فی السّبت الآخر حوتین اثنین فلمّا رأوا ان العذاب لا یعاجلهم اخذوا و أکلوا و ملحوا و باعوا و کثر اموالهم، فقست قلوبهم و تجرّوا علی الذنب، و قالوا: ما نری السّبت الا و قد أحلّ لنا، و کان اهل القریة نحوا من سبعین الفا، فصاروا ثلاث فرق: فرقة صادت و أکلت، و فرقة نهت و زجرت، و فرقة امسکت عن الصید، و هم الذین قال تعالی: وَ إِذْ قالَتْ أُمَّةٌ مِنْهُمْ لِمَ تَعِظُونَ قَوْماً یعنی: قالوا للفرقة الناهیة لا موهم علی موعظة قوم یعلمون انهم غیر مقلعین. میگوید: جمله آن قوم سه گروه بودند: یک گروه گنهکاران، و یک گروه ناهیان که پند میدادند، و یک گروه که فرا پند دهان میگفتند: لِمَ تَعِظُونَ قَوْماً اللَّهُ مُهْلِکُهُمْ؟ فرقه ناهیه جواب دادند: مَعْذِرَةً إِلی‌ رَبِّکُمْ یعنی معذرة لنا الی ربکم فیه، ابو عمرو گفت: ای هذه معذرة الی ربکم، و معناه: الامر بالمعروف واجب علینا، فعلینا موعظتهم و نصحهم حتی یکون لنا عذرا عند ربّکم ان لم ینتهوا. قراءة حفص از عاصم «معذرة» بنصب است، ای: نعظهم معذرة الی ربّکم، ای من اجل ذلک، کما قال: «حذر الموت» ای من اجله، و قیل: نعتذر معذرة ای اعتذارا الی ربّکم.

وَ لَعَلَّهُمْ یَتَّقُونَ این اعذار همانست که آنجا گفت: فَلَوْ لا کانَ مِنَ الْقُرُونِ مِنْ قَبْلِکُمْ أُولُوا بَقِیَّةٍ یَنْهَوْنَ عَنِ الْفَسادِ فِی الْأَرْضِ إِلَّا قَلِیلًا مِمَّنْ أَنْجَیْنا مِنْهُمْ. درین هر دو آیت مصداق سخن مصطفی است که گفت: «ما من قوم یعمل بین ظهرانیهم بمعاصی اللَّه فلم یغیروا الا عمّهم اللَّه بعذاب».

و هم مصداق اینست آنجا که گفت: «کانوا لا یتناهون عن منکر فعلوه»، لَوْ لا یَنْهاهُمُ الرَّبَّانِیُّونَ الایة.

فَلَمَّا نَسُوا یعنی ترکوا، و النّسیان فی اللغة الترک، «ما ذُکِّرُوا بِهِ» ای: ما وعظوا به من العذاب علی صید الحیتان، أَنْجَیْنَا الَّذِینَ یَنْهَوْنَ عَنِ السُّوءِ ای عن العذاب الشدید، فیکون «عن» متّصلا بأنجینا، و یحتمل ان یکون متّصلا ینهون ای عن المعصیة.

وَ أَخَذْنَا الَّذِینَ ظَلَمُوا ای صادوا فی السّبت و خالفوا امر اللَّه، بِعَذابٍ بَئِیسٍ: شدید. مدنی و شامی بیس بوزن بیر خوانند. ابن عامر بئیس مهموز خواند. ابو بکر بئیس بر وزن فیعل خواند. باقی بئیس بر وزن فعیل، یقال بؤس یبؤس بأسا، اذا اشتدّ، و البأس الشدة. بِعَذابٍ بَئِیسٍ ای وجیع شدید، و هو أنهم صاروا قردة.

و الفرقة الأخری مختلف فیها، قال الحسن: نجت فرقتان، و هلکت فرقة، و قال بعضهم: هلکت فرقتان، و قال بعضهم بالتوقف فی امرهم، و الروایات الثلاث عن ابن عباس.

فَلَمَّا عَتَوْا عَنْ ما نُهُوا عَنْهُ استکبروا و مردوا علی المعصیة، قُلْنا لَهُمْ کُونُوا قِرَدَةً خاسِئِینَ مبعّدین مطرودین. قال بعضهم: خوطبوا بهذا القول، فیکون ابلغ فی النازلة، و قال بعضهم: صیّروا قردة، و هذه القصة ذکرناها مشروحة فی سورة البقرة.

وَ إِذْ تَأَذَّنَ رَبُّکَ ای: آذن، و معناه: اعلم. تفعل و أفعل بیک معنی آید، چون توعّده و أوعده. ترضّاه و أرضاه، تیقنه و أیقنه، و قیل: تأذّن امر من الاذن، و قیل: حکم، و قیل اخبر، و قیل: وعد، و قیل: حلف. لَیَبْعَثَنَّ عَلَیْهِمْ إِلی‌ یَوْمِ الْقِیامَةِ نظم آیت چنین است: لیبعثن علیهم من یسومهم سوء العذاب الی یوم القیمة. برانگیزاند بر جهودان و برگمارد بر ایشان کسی که ایشان را رنجاند تا بروز قیامت، و هو محمد (ص) و امته. یقاتلونهم حتی یسلموا او یعطوا الجزیة. سعید بن جبیر گفت: هم اهل الکتاب، بعث اللَّه علیهم العرب، یجبونهم الخراج الی یوم القیامة. إِنَّ رَبَّکَ لَسَرِیعُ الْعِقابِ لمن استحق تعجیله، وَ إِنَّهُ لَغَفُورٌ للمؤمنین رَحِیمٌ بهم.

وَ قَطَّعْناهُمْ فِی الْأَرْضِ أُمَماً بنی اسرائیل را در زمین پرکنده گردیم گروه گروه، یعنی نژادانژاد، و جوک جوک، و این از آن است که ایشان یک قوم بودند یک جوک در یک اقلیم. اول بمصر، باز به بیت المقدس و بنواحی مدینه، اکنون پراکنده‌اند و گسسته در جهان، و قیل: جعلناهم علی ادیان مختلفة. مِنْهُمُ الصَّالِحُونَ یعنی من آمن منهم بعیسی و محمد علیهما الصلاة و السلام، وَ مِنْهُمْ دُونَ ذلِکَ یعنی الکفار، و قیل: منهم الصالحون الذین رآهم رسول اللَّه (ص) لیلة المعراج، وَ مِنْهُمْ دُونَ ذلِکَ، ای عاصون مفسدون. وَ بَلَوْناهُمْ بِالْحَسَناتِ وَ السَّیِّئاتِ و ایشان را بیازمودیم بشادیها و غمها، به نیکها و بدها. امّا حسنات آنست که: «وَ إِذْ فَرَقْنا»، «وَ ظَلَّلْنا»، «وَ أَنْزَلْنا»، «وَ جاوَزْنا»، «فأنجینا»، و سیئات چون حبس ایشان در تیه چهل سال، و قتل نفس توبه را از عبادت گوساله و جز از آن. لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ کی یتذکروا و یعودوا الی الطاعة.

فَخَلَفَ مِنْ بَعْدِهِمْ خَلْفٌ قوم سوء. اشتقاقه من خلف اللّبن اذا طال مکثه فی السقاء، فتغیر، و منه الخلوف. این خلف جهودان ایّام مصطفی‌اند و هر که پس ایشان آمد، تورات میراث بردند از پیشینان. یَأْخُذُونَ عَرَضَ هذَا الْأَدْنی‌ ادنی تذکیر دنیا است، یعنی: عرض هذه الدّنیا، و العرض ما یعرض لک من منافع الدنیا، او تعرض لک الحاجة الیه، و قیل العرض بفتح الرّاء متاع الدّنیا اجمع، و باسکان الراء ما کان من المال سوی الدراهم و الدّنانیر، میگوید: عرض این جهانی میگیرند بآن علم، یعنی میفروشند و بها می‌ستانند، و در سورتهای پیش بچند جایگه شرح این اشتراء رفت وَ یَقُولُونَ سَیُغْفَرُ لَنا و ان لم نستغفر. این تمنی محال است، چنان که جای دیگر گفتند: لَنْ یَدْخُلَ الْجَنَّةَ إِلَّا مَنْ کانَ هُوداً أَوْ نَصاری‌، و گفتند: نَحْنُ أَبْناءُ اللَّهِ وَ أَحِبَّاؤُهُ، لَنْ تَمَسَّنَا النَّارُ إِلَّا أَیَّاماً مَعْدُودَةً. وَ إِنْ یَأْتِهِمْ عَرَضٌ مِثْلُهُ یَأْخُذُوهُ ای: و لو اوتوا عرضا مثل العرض الّذی کفروا من اجله بمحمّد، لیکفروا بموسی لکفروا به ارتشوا من سادتهم فکفروا بمحمد، و لو رشوا لیکفروا بموسی لکفروا. و قیل: ان یأت یهود یثرب الّذین کانوا فی عهد رسول اللَّه (ص) عرض من الدّنیا مثله یأخذوه کما اخذ اسلافهم، و قیل: ان یأتهم عرض مثله من الحرام یأخذوه، ای هم مصرون علی الذّنب، و لا یشبعهم شی‌ء.

أَ لَمْ یُؤْخَذْ عَلَیْهِمْ مِیثاقُ الْکِتابِ أَنْ لا یَقُولُوا عَلَی اللَّهِ إِلَّا الْحَقَّ این همانست که گفت: وَ لا تَقُولُوا عَلَی اللَّهِ إِلَّا الْحَقَّ، پیمان گرفتند بر ایشان که بر خدا دروغ و باطل نگویند، و باطل گفتند آنچه گفتند: «سَیُغْفَرُ لَنا»، اذ لیس فی التوراة میعاد المغفرة مع الاصرار، و گفته‌اند: أَ لَمْ یُؤْخَذْ استفهام است بمعنی تقریر، ای: امروا ان لا یصفوا الحق الا بنعت الجلال و استحقاق صفات الکمال، و ان لا یتحکموا علیه بما لم یأت منه خبر، و لم یشهد بصحّته برهان و لا نظر. وَ دَرَسُوا ما فِیهِ ای و قرءوا ما فی الکتاب، ای لم یفعلوا عن جهل. وَ الدَّارُ الْآخِرَةُ الجنة خَیْرٌ لِلَّذِینَ یَتَّقُونَ الشرک و المعصیة، أَ فَلا تَعْقِلُونَ انّها خیر من العرض الادنی.

وَ الَّذِینَ یُمَسِّکُونَ بِالْکِتابِ ای التوراة، و یحتمل القرآن. ابو بکر از عاصم یُمَسِّکُونَ بتخفیف خواند. باقی بتشدید خوانند، و هما فی المعنی واحد، ای: یتمسّکون به فیعلمون بما فیه، عبد اللَّه سلام است و اصحاب وی که در کتاب تحریف و تبدیل نیاوردند، و شرایع و احکام آن پذیرفتند، و بپای داشتند. عطا گفت: امّت محمداند.

وَ أَقامُوا الصَّلاةَ الّتی شرعها محمد (ص). إِنَّا لا نُضِیعُ أَجْرَ الْمُصْلِحِینَ یعنی منهم، کقوله: إِنَّا لا نُضِیعُ أَجْرَ مَنْ أَحْسَنَ عَمَلًا ای اجر من احسن منهم عملا. و المصلح المقیم علی الایمان المؤدی فرایضه اعتقادا و عملا، لانّ من کان غیر مؤمن و أصلح فأجره ساقط.

و قیل: المصلحون هم الّذین یمسکون، و الخبر فیه محذوف، و معناه: نعطیهم اجورهم إِنَّا لا نُضِیعُ أَجْرَ الْمُصْلِحِینَ.

وَ إِذْ نَتَقْنَا الْجَبَلَ فَوْقَهُمْ النتق فی اللغة یکون قلعا و یکون رفعا، و یکون بسطا، و کل ذلک قد کان من اللَّه عز و جل یومئذ بذلک الجبل، قلعه جبرئیل و رفعه و بسطه فی الهواء فوقهم. میگوید: یاد کن برین جهودان که ما کوه برکندیم، یعنی جبرئیل را فرمودیم تا از بیخ برکند و در هوا برد و بر سر ایشان پهن بداشت، کَأَنَّهُ ظُلَّةٌ ای سقیفة، و هی کل ما اظلّک، وَ ظَنُّوا ایقنوا أَنَّهُ واقِعٌ بِهِمْ أن خالفوا. «خُذُوا ای، قلنا لهم خُذُوا ما آتَیْناکُمْ بِقُوَّةٍ» گفتیم بستانید این کتاب را، یعنی جبرئیل گفت ایشان را که این کتاب بستانید و بپذیرید بجهد و قوت و قدرت که دارید بگرفتن و پذیرفتن آن، وَ اذْکُرُوا ما فِیهِ ای اعملوا بما فیه و لا تنسوه، لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ لکی تتّقوا النّار، و سبق شرحه فی سورة البقرة.

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode