گنجور

 
میبدی

قوله تعالی: سَنُلْقِی فِی قُلُوبِ الَّذِینَ کَفَرُوا الرُّعْبَ... الآیة مفسران گفتند: که سبب نزول این آیت آن بود که روز احد بعد از آن وقعه که افتاد، کافران قریش سوی مکه بازگشتند براه در با یکدیگر گفتند: بد کردیم که لختی از ایشان زنده بگذاشتیم و همه را نکشتیم! اکنون باز گردید تا رویم و بیخ ایشان بر آریم! و یکی را از ایشان بر بسیط زمین نگذاریم. تا درین بودند، ربّ العالمین ترسی و بیمی در دل ایشان افکند، تا از آن همت بگشتند، و آن عزم فسخ کردند.

اللَّه بر مسلمانان منت نهاد، بآن ترس که در دل ایشان افکند و گفت: وَ قَذَفَ فِی قُلُوبِهِمُ الرُّعْبَ.

قراءت شامی و علی و یعقوب الرُّعْبَ بضمّ عین است، باقی بسکون عین خوانند، دو لغت‌اند هر دو بمعنی خوف.

بِما أَشْرَکُوا بِاللَّهِ ما لَمْ یُنَزِّلْ بِهِ سُلْطاناً معنی سلطان «حجّت» است، و در قرآن سلطان باین معنی فراوان است. یعنی: کافران را بآن بت پرستیدن هیچ حجّت نیست، و خدای ایشان را از آسمان بآن شرک هیچ کتابی نفرستاد، تا ایشان را در آن‌ حجّتی بودی و عذری، لا جرم مآل و مرجع ایشان آتش دوزخ است.

وَ بِئْسَ مَثْوَی الظَّالِمِینَ و بد جایگاهی که دوزخ است، جای مشرکان و ستمکاران.

قوله: وَ لَقَدْ صَدَقَکُمُ اللَّهُ وَعْدَهُ... الآیة. محمد بن کعب القرظی گفت: رسول خدا (ص) چون به مدینه باز رفت، جماعتی از یاران وی گفتند: از کجا بما رسید این محنت؟، و چون افتاد این وقعت؟ و اللَّه تعالی ما را وعده نصرت و ظفر داده بود؟

و ذلک فی قوله تعالی: بَلی‌ إِنْ تَصْبِرُوا وَ تَتَّقُوا... الآیة. رب العالمین بجواب ایشان این آیت بفرستاد: وَ لَقَدْ صَدَقَکُمُ اللَّهُ وَعْدَهُ. گفته‌اند: این وعد آن بود که رسول خدا بخواب دید که بر دشمنان ظفر یافتی، و خواب پیغامبران وحی باشد.

از آن آن را «وعد» خواند. و صدق این وعد آن بود که باوّل وقعه احد مسلمانان غلبه کردند بر کافران، پس بآخر کافران غلبه کردند. میگوید: اللَّه با شما راست گفت و راست کرد وعده خویش.

إِذْ تَحُسُّونَهُمْ ای تقتلونهم قتلا، ذریعا، سریعا، شدیدا، که باوّل روز ظفر شما را بود و شما ایشان را بکشتید بخواست خدای.

حَتَّی إِذا فَشِلْتُمْ حتّی غایت راست، بمعنی: «الی» یعنی تا آنکه بد دل شدید و با یکدیگر مخالف شدید. این مخالف و منازعت آن بود که تیراندازان بطلب غنیمت درن بگذاشتند و در لشکر گاه افتادند، و سالار ایشان عبد اللَّه بن جبیر میگفت: بمکنید، و درن بمگذارید! ایشان با وی منازع شدند و فرمان نبردند، و درهم افتادند. و سالار با تنی چند کم از ده کس از جای برنخاستند. دشمن درن بگذاشته دیدند، درافتادند، و سالار و آن چند کس را بکشتند، و در مصطفی (ص) و مسلمانان درافتادند.

قوله: وَ عَصَیْتُمْ مِنْ بَعْدِ ما أَراکُمْ این أَراکُمْ در موضع اعطاکم است. چنان که آنجا گفت: سَأُرِیکُمْ دارَ الْفاسِقِینَ ای ساعطیکم ارض مصر منّت بر ایشان نهاد بآنچه زمین مصر ایشان را داد. مالک بن انس گفت: «مصر خزانة الارض». عمرو بن عاص گفت: «مصر فردوس الدنیا». و روی عن النبی انّه قال: «ابتغوا خیر مصر و لا تتخذوها دارا فانه یساق الیها اقلّ النّاس اعمارا.

أَراکُمْ ما تُحِبُّونَ ظفر و نصرت مسلمانان بود، در ابتداء روز باد صبا برخاست، مسلمانان شاد گشتند و بر کافران نصرت دیده و علمداران مشرکان کشته.

و آن گه بآخر روز حال دگرگون شد، و آن باد صبا با باد دبور گشت، و آن شادی باندوه بدل شد.

قوله: مِنْکُمْ مَنْ یُرِیدُ الدُّنْیا و هم الذین ترکوا المرکز، و اقبلوا الی النّهب. وَ مِنْکُمْ مَنْ یُرِیدُ الْآخِرَةَ و هم الّذین ثبتوا فی المرکز حتی قتلوا.

قال ابن مسعود: ما شعرت انّ احدا من اصحاب رسول اللَّه (ص) یرید الدنیا و عرضها حتی کان یوم احد و نزلت هذه الآیة.

ثُمَّ صَرَفَکُمْ عَنْهُمْ ای بذنوبکم هذه، صرفکم عن قتلهم من بعد أن اظفرکم علیهم. لِیَبْتَلِیَکُمْ بما جعل علیکم من الدّبرة فیتبیّن الصابر من الجازع و المخلص من المنافق.

وَ لَقَدْ عَفا عَنْکُمْ حیث لم تقتلوا جمیعا عقوبة بمعصیتکم النبیّ (ص) و الهزیمة.

و اللَّه ذو فضل علی المؤمنین.

قوله: إِذْ تُصْعِدُونَ وَ لا تَلْوُونَ ای لا تعرّجون و لا تقیمون عَلی‌ أَحَدٍ «احد» این جا مصطفی (ص) است که وی میگفت: «انا النّبیّ لا کذب، انا ابن عبد المطلب».

وَ الرَّسُولُ یَدْعُوکُمْ فِی أُخْراکُمْ ای و من ورائکم یقول: الی عباد اللَّه! فانی رسول اللَّه من یکر فله الجنة. میگوید: رسول شما را میخواند و این خبر میگفت و شما اجابت نکردید، و با وی ننگرستید. یقال: جاء فلان فی آخر النّاس، و آخرة النّاس، و اخری النّاس و اخرات النّاس، و اخریات النّاس.

فَأَثابَکُمْ ای: جازاکم. و الثواب یکون خیرا و یکون شرا، کالبشارة تکون بخیر و بشرّ.

غَمًّا بِغَمٍّ ای: مع «غمّ» و قیل: متصلا بغم، غمی در غمی پیوسته، و دو غم بر سر هم نشسته: یکی غم هزیمت، دیگر غم آنکه از ابلیس شنیده بودند که محمد (ص) را بکشتند.

لِکَیْلا تَحْزَنُوا عَلی‌ ما فاتَکُمْ یعنی الفتح و الغنیمة، وَ لا ما أَصابَکُمْ من القتل و الهزیمة.

وَ اللَّهُ خَبِیرٌ بِما تَعْمَلُونَ، ثُمَّ أَنْزَلَ عَلَیْکُمْ مِنْ بَعْدِ الْغَمِّ این در شأن هفت کس فرود آمد از یاران مصطفی (ص) ابو بکر صدیق، عمر فاروق، علی المرتضی و الحارث بن الصمة، و سهیل بن حنیف و دو مرد انصاری. میگوید: شما را پس از غمّ قتل و هزیمت أمن دادم، خواب بر شما افکندم و خواب نشان أمن است و سکون دل و زوال غم و ترس. «امنة» و «امن» یکی است. و از بهر آن بر «نعاسا» واو نیست که آن تفسیر امنة است.

«تغشی طائفة» که بتا خوانی بر قراءت کسایی و حمزه فعل «امنة» راست، و که بیا خوانی بر قراءت باقی فعل «نعاس» راست. میگوید: خواب در میپیچید در گروهی از شما.

وَ طائِفَةٌ قَدْ أَهَمَّتْهُمْ أَنْفُسُهُمْ و گروهی بودند، یعنی منافقان: معتب بن قشیر و اصحاب او که نه أمن بود ایشان را و نه خواب. ایشان را همه تیمار و غم خویش گرفته بود و همت ایشان همه در کار خویش و در خلاص نفس خویش. قوله: یَظُنُّونَ بِاللَّهِ غَیْرَ الْحَقِّ ظَنَّ الْجاهِلِیَّةِ این طائفه منافقان را میگوید که: ظن ناسزا می‌بردند باللّه، که محمد (ص) را نصرت نخواهد داد، و کار وی مضمحل است! و دین وی تباه! ربّ العالمین گفت: این ظنّ ایشان بس کافروار است و بیگانه وار، یعنی ظن ایشان بخدای در کار محمد (ص) هم چون ظن کافران است و اهل جاهلیت.

یَقُولُونَ هَلْ لَنا مِنَ الْأَمْرِ مِنْ شَیْ‌ءٍ این استفهام بمعنی «جحد» است و امر اینجا بمعنی نصرت و ظفر، یعنی که ایشان میگویند: ما را ظفر و نصرت چنان که وعده داده بودند نیامد، و منافقان این سخن بر جهت تکذیب گفتند. ربّ العالمین بجواب ایشان گفت: إِنَّ الْأَمْرَ کُلَّهُ لِلَّهِ چون لام نصب خوانی بر قراءت بصری، آن نصب از بهر انّ است، و چون برفع خوانی مستأنف بود. میگوید: نصرت و ظفر و قضا و قدر و شهادت همی خدای راست. یعنی: چون همه او راست، آن را دهد که خود خواهد. از ابن عباس روایت کردند که: این ظنّ ناسزا که باللّه می‌بردند تکذیب قدر است، که ایشان در قدر سخن میگفتند، و حوالت کارها با خود میکردند، و مشیّت خود برابر مشیّت خدا میداشتند. رب العالمین گفت: قُلْ إِنَّ الْأَمْرَ کُلَّهُ لِلَّهِ.

یا محمد ایشان را بگوی که: القدر خیره و شرّه من اللَّه. مصطفی (ص) گفت: «یکون فی امّتی خسف و مسخ و ذلک فی المکذّبین فی القدر»

و قال: صنفان من امّتی لیس لهما فی الاسلام نصیب: المرجئة و القدریة.

و روی ان أبا بکر و عمر تکلّما فی القدر، فتابع بعض القوم أبا بکر و تابع بعض القوم عمر فتحا کما الی رسول اللَّه (ص) فاقبل النبی (ص) علی ابی بکر فقال کیف قلت: یا ابا بکر؟ فقال الحسنات من اللَّه و السّیّئات من انفسنا. فانقبض رسول اللَّه (ص) بعض الانقباض حتی رؤی ذلک فیه. ثم قال یا عمر کیف قلت؟ قال الحسنات و السّیّئات کلّها من اللَّه. قال فانبسط رسول اللَّه (ص) حتی رؤی ذلک فیه. ثم قال انّ اوّل من تکلم فی القدر لجبرئیل و میکائیل، قال میکائیل مثل مقالتک یا ابا بکر، و قال جبرئیل مثل مقالتک یا عمر، فقالا ان یختلف اهل السّماء یختلف اهل الارض، تعال حتی نتحاکم الی اسرافیل، فما قضی بیننا رضینا.

قال: فتحاکما الی اسرافیل فقضی بینهما انّ الخیر و الشّرّ کلّه من اللَّه، قال رسول اللَّه (ص): فهذا قضایی بینکما. قال: ثمّ اقبل علی ابی بکر فقال: یا أبا بکر انّ اللَّه تعالی لو اراد ان لا یعصی ما خلق ابلیس.

یُخْفُونَ فِی أَنْفُسِهِمْ یعنی: فی قلوبهم، ما لا یُبْدُونَ لَکَ در دلهای خویش چیزی پنهان میدارند که پیدا نمی‌کنند بزبان. آن گه تفسیر بر عقب گفت: یَقُولُونَ لَوْ کانَ لَنا مِنَ الْأَمْرِ شَیْ‌ءٌ ما قُتِلْنا هاهُنا، این «یقولون» همان «یخفون» است، یعنی یخفون قولهم، در دل خویش با نفس خویش میگویند پنهان، که اگر ما را خرد بودی با محمد (ص) بیرون نیامدیمی تا سران ما را نکشتندی. ربّ العالمین گفت بجواب ایشان: قُلْ لَوْ کُنْتُمْ فِی بُیُوتِکُمْ لَبَرَزَ الَّذِینَ کُتِبَ عَلَیْهِمُ الْقَتْلُ إِلی‌ مَضاجِعِهِمْ أی مصارعهم. در این آیت ردّ قدریه و معتزله است که میگویند: قتل بر کس نه نوشته‌اند، و آن کس را که کشتند نه باجل مرد. و این مخالفت نصّ قرآنست که گفت عزّ و علا: لَبَرَزَ الَّذِینَ کُتِبَ عَلَیْهِمُ الْقَتْلُ. و ازین جاست که مفسّران گفتند درین آیت مضمر است که: و حانت آجالهم الی مضاجعهم.

وَ لِیَبْتَلِیَ اللَّهُ ما فِی صُدُورِکُمْ هر لام که در عربیت آید که نه «لام ملک» بود نه «لام امر»، آن را «لام ابتدا» گویند. چنان که تو کسی را گویی: فرا فلان ایدون و ایدون گوی. او جواب دهد: «تا بینم او را» این لام در سخن لام ابتداست معلّق بر ضمیر یا بر خطاب مخاطب. و «لیبتلی» و «لیمحص» در هر دو کلمه لام ابتداست.

و المحص «التقیة» یقال «فرس ممحوص»، اذا لم یکن فی حوافرها رهل.

و معنی الآیة: لیبتلی اللَّه ما فی صدورکم ایّها المنافقون فعل ما فعل یوم احد و لیمحص ای لیطهر و یکشف ما فی قلوبکم ایّها المؤمنون من الرّضا بقضاء اللَّه.

وَ اللَّهُ عَلِیمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ ای بما یدور فی الافکار، و یعترض فی النفوس، و بما فی القلوب من النفاق و الایمان.

قوله تعالی: إِنَّ الَّذِینَ تَوَلَّوْا مِنْکُمْ... الآیة این خطاب با مؤمنانست، میگوید: ایشان که پشت بدادند بهزیمت، و از قتال دشمن برگشتند از میان شما که مؤمنان‌اید یَوْمَ الْتَقَی الْجَمْعانِ آن روز که جمع مؤمنان و جمع کافران همدیدار گشتند، و بر هم رسیدند، آن شیطان بود که در راه ایشان آمد، و ایشان را بر آن ذلّت داشت، و آن کار ایشان را برآراست. و این در راه آمدن شیطان و ایشان را از ثبات بیفکندن، بشومی آن بود که فرمان رسول (ص) را خلاف کرده بودند، و مرکز بگذاشته. پس رب العالمین ایشان را عذر نهاد و عفو کرد، گفت: وَ لَقَدْ عَفَا اللَّهُ عَنْهُمْ. و گفته‌اند که معصیت ایشان آن بود که پارسال به بدر رغبت کرده بودند در فداء مشرکان، و بازفروختن ایشان، که ببدر بدست آورده بودند، و بنکشتن ایشان، پس ربّ العالمین عذر ایشان بنهاد و آن معصیت ازیشان در گذاشت و عفو کرد و گفت: لَقَدْ عَفَا اللَّهُ عَنْهُمْ. مفسّران گفتند: عثمان بن عفان از ایشان بود، و رافع بن المعلی، و خارجة بن زید، و حذیفة بن عتبة بن ربیعة، عثمان بن عقبه، و عمرو بن عقبه. مردی از ابن عمر پرسید که عثمان به بدر حاضر بود؟ گفت: نه، گفت: ببیعة الرضوان حاضر بود؟ گفت: نه، گفت: از جمله ایشان بود که یَوْمَ الْتَقَی الْجَمْعانِ؟ گفت: بود. ابن عمر را گفتند که: این در عثمان عیب میجوید باین که می‌گوید. ابن عمر گفت: اما بدر فانّ رسول اللَّه (ص) قد ضرب له بسهمه. امّا بیعة الرضوان فقد بایع له رسول اللَّه (ص) و ید رسول اللَّه خیر من ید عثمان، و اما الذین تولوا منکم یوم التقی الجمعان فقد عفا اللَّه عنهم ان اللَّه غفور حلیم.

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode