گنجور

 
میبدی

قوله تعالی: إِذْ قالَ إِبْراهِیمُ رَبِّ أَرِنِی کَیْفَ تُحْیِ الْمَوْتی‌ الآیة... این آیه بزبان کشف بر ذوق ارباب حقائق رمزی دیگر دارد و بیانی دیگر.

گفتند ابراهیم مشتاق کلام حق بود و سوخته خطاب او، سوزش بغایت رسیده و سپاه صبرش بهزیمت شده، و آتش مهر زبانه زده، گفت خداوندا بنمای مرا، تا مرده چون زنده کنی؟ گفت یا ابراهیم أَ وَ لَمْ تُؤْمِنْ ایمان نیاورده که من مرده زنده کنم؟

گفت آری و لکن دلم از آرزوی شنیدن کلام تو و سوز عشق خطاب تو زیر زبر شده بود، خواستم تا گویی أَ وَ لَمْ تُؤْمِنْ مقصود همین بود که گفتی و در دلم آرام آمد.

آرام من پیغام تو

وین پای من در دلم تو

حکایت کنند که یکی در کار سر پوشیده بود و میخواست تا با وی سخن گوید نمی‌گفت، و امتناعی می‌نمود، و آن کار افتاده سخت درمانده و گرفتار وی بود، و در آرزوی سخن گفتن با وی، دانست که ایشان را بجواهر میلی باشد، رفت و هر چه داشت بیک دانه جوهر پر قیمت بداد و بیاورد و برابر وی سنگی بر آن نهاد تا بشکند آن معشوقه طاقت نداشت که بر شکستن آن صبر کند، گفت ای بیچاره چه میکنی! گفت بآن میکنم تا تو گویی چه میکنی!

اندر دل من قرار و آرام نماند

دشنام فرست اگرت پیغام نماند

و گفته‌اند ابراهیم بآنچه گفت أَرِنِی کَیْفَ تُحْیِ الْمَوْتی‌ زندگی دل می خواست و طمأنینه سرّ، دانست که تا دلی زنده نبود طمأنینت در آن فرو نیاید، و تا طمأنینه نبود بغایت مقصد عارفان نرسد، و غایت مقصد عارفان روح انس و شهود دل و دوام مهرست، زبان در یاد و دل با راز و جان در ناز، زبان در ذکر و دل در فکر و جان با مهر، زبان ترجمان دل در بیان و جان باعیان. گفتند ای ابراهیم اکنون که زندگی در مردن است و بقا در فنا، شو چهار مرغ را بکش، از روی ظاهر، چنانک فرمودیم تعظیم فرمان ما را و اظهار بندگی خویش را، و از روی باطن هم در نهاد خود این فرمان بجای آر، طاوس زینت را سر بردار و با نعیم دنیا و زینت دنیا آرام مگیر.

کم کن بر عندلیب و طاوس درنگ

کین جا همه بانک بینی آنجا همه رنگ‌

غراب حرص را بکش، نیز حریص مباش بر آنچه نماند و زود بسر آید.

چه بازی عشق با یاری کزو بی جان شد اسکندر

چه داری مهر بر مهری کزو بی ملک شد دارا

خروه شهوت را باز شکن، هیچ شهوت بدل خود راه مده که از ما باز مانی.

گر از میدان شهوانی سوی ایوان عقل آیی

چو کیوان در زمان خود را به هفتم آسمان بینی‌

کرکس امل را بکش، امل دراز مکن، و دل بر حیاة لعب و لهو منه، تا بحیاة طیبه رسی، ای ابراهیم حیاة طیبه آن زندگی دل است و طمأنینه سرکه تو میخواهی! و گفته‌اند ابراهیم باین سؤال که کرد طلب رؤیت میکرد، چنانک موسی کرد، اما ابراهیم برمز دیدار خواست نه بصریح، لا جرم جواب نیز برمز شنید و هو قوله أَنَّ اللَّهَ عَزِیزٌ ای ابراهیم شنیدیم سؤال تو و دانستیم مراد تو، و بحقیقت دان که اللَّه عزیز است و یافت وی عزیز و دیدار وی عزیز، و موسی ع بصریح خواست نه برمز، لا جرم جواب نیز صریح شنید که لَنْ تَرانِی و گفته‌اند چون ابراهیم گفت، خداوندا با من نمای که مرده چون زنده کنی، بسرّ وی ندا آمد که تو نیز بنمای که اسماعیل زنده را چون مرده کنی، مطالبت بمطالبت اگر وفا کنی وفا کنم، پس ابراهیم وفا کرد و اللَّه در آن وفا بر وی ثنا کرد گفت: و ابراهیم الّذی و فی رب العالمین نیز وفا کرد و مراد وی بداد. و گفته‌اند ابراهیم در این سؤال که کرد غایت یقین میخواست و یقین را سه رتبت است: اول علم الیقین، پس عین الیقین، پس حق الیقین. علم الیقین آنست که از زبان پیغامبران ببندگان خدا رسد، و عین الیقین آنست که بنور هدایت بایشان رسد، حق الیقین آنست که هم بنور هدایت بود هم بآثار وحی و سنت ابراهیم خواست تا هر سه رتبت او را جمع شود تا هیچ شبهة نیز بخاطر وی نرسد، ثم قال وَ اعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ عَزِیزٌ حَکِیمٌ. رب العزة و مالک العزّة، متعزّز بعزّ سنائه و وصف جلاله، معزّ لغیره بکرمه و افضاله. بدانکه خدای با عزت است و با قدرت با جلال و با قوت، عزیزی که هیچکس بعزّ او نرسد، هیچ فهم حدّ او در نیابد، هیچ دانا قدر او بنداند، خود عزیز و عزیز کننده خوار کردگان، و باز نماینده کم بودگان، و بردارنده افکندگان، و اعزاز وی مر بندگان را هم درین جهانست و هم در آن جهان، درین جهان بمال و حال، و در آن جهان بدیدار و وصال، لم یزل و لا یزال.

قوله مَثَلُ الَّذِینَ یُنْفِقُونَ أَمْوالَهُمْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ بو جعفر قاینی گفت که اللَّه تعالی نواخت درویشان و مراعات ایشان بجایی رسانید که از هفت روی مواسات ایشان از توانگران درخواست، یکی از روی امر چنانک گفت أَنْفِقُوا مِمَّا رَزَقْناکُمْ، أَنْفِقُوا مِنْ طَیِّباتِ ما کَسَبْتُمْ. دیگر از روی تلطف چنانک گفت مَنْ ذَا الَّذِی یُقْرِضُ اللَّهَ قَرْضاً حَسَناً سوم از روی وعد و افزونی پاداش. چنانک گفت مَثَلُ الَّذِینَ یُنْفِقُونَ أَمْوالَهُمْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ کَمَثَلِ حَبَّةٍ

جای دیگر گفت فَیُضاعِفَهُ لَهُ وَ لَهُ أَجْرٌ کَرِیمٌ چهارم از روی وعید، چنانک گفت لَنْ تَنالُوا الْبِرَّ حَتَّی تُنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّونَ پنجم از روی نصیحت چنانک گفت الشَّیْطانُ یَعِدُکُمُ الْفَقْرَ ششم از روی تهدید چنانک گفت وَ لا یَحْسَبَنَّ الَّذِینَ یَبْخَلُونَ بِما آتاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ هُوَ خَیْراً لَهُمْ بَلْ هُوَ شَرٌّ لَهُمْ هفتم از روی تحقیق چنانک گفت ها أَنْتُمْ هؤُلاءِ تُدْعَوْنَ لِتُنْفِقُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ.

و علی الجمله در مراعات و مواسات درویشان هم کفارت گناهان است، هم رضاء رحمن، هم شفاء بیماران و کشف غمان، و هم طهارت دل و جان، هم قبول و نواخت از جهت خداوند جهان. اما کفارت گناهان و رضا رحمن آنست که مصطفی صلّی اللَّه علیه و آله و سلم گفت «صدقة السر تطفئ غضب الرب و صدقة العلانیة تطفئ الخطیئة کما یطفئ الماء النار»

و در بعضی اخبارست که جنازه حاضر بود، رسول خدا بر آن نماز نمی‌کرد، جبرئیل آمد و گفت یا رسول اللَّه نماز کن بر وی که او در شبی که باران می‌آمد صدقه بدرویشی محتاج داد و اللَّه او را بآن صدقه بیامرزید و از وی خشنود گشت. و شفاء بیماران و کشف غمان آنست که مصطفی صلّی اللَّه علیه و آله و سلم گفت «داووا مرضاکم بالصدقة، و استقبلوا امواج البلایا بالدعاء، و تدارکوا الغموم بالصدقة، تکشف عنکم»

و طهارت آنست که اللَّه گفت خُذْ مِنْ أَمْوالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ وَ تُزَکِّیهِمْ بِها و قبول آنست که مصطفی صلّی اللَّه علیه و آله و سلم گفت «ان اللَّه تعالی یقبل الصدقة و لا یقبل الا الطیب، یقبلها بیمینه ثم یربیها لصاحبها کما یربی الرجل منکم مهره حتی ان اللقمة لتصیر مثل جبل احد»

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode