گنجور

 
مسعود سعد سلمان

نه روزم هیزم است و نه شب روغن

زین هر دو بفرسود مرا دیده و تن

در حبس شدم به مهر و مه قانع من

کاین روزم گرم دارد آن شب روشن

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode