گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
مسعود سعد سلمان

از دگر سو علی به نغمه نای

دل برانگیزد ای شگفت ز جای

دارد از جنس جنس دمدمه ها

آرد از نوع نوع زمزمه ها

می زند نای و تنگ می جوشد

به هوا روی عقل می پوشد

با دل خویشتن همی گوید

که غم از جان من چه می جوید

عشق و رنج محمد نایی

مر مرا گشت اینت رسوایی

چه زند آخر او را که من نزنم

اگر او هست مرد من نه زنم

دل چرا بیهده دژم دارم

نه ز کس دستگاه کم دارم

من به خانه چرا نه بنشینم

توبه با صلاح بگزینم

کار بی ورز و بی وبال کنم

کسب خویش از ره حلال کنم

که اگر سیم ها به سود دهم

نعمتی زین طریق زود نهم

باطن این گوید و به ظاهر باز

صد تضرع فزون کند ز آغاز

آنکه در حکم او بود شب و روز

برفشاند به روی گنبد گوز

آب بی روی وی نیارد خورد

پیش او هیچ از این نیارد کرد

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode