گنجور

 
منوچهری

غرابا مزن بیشتر زین نعیقا

که مهجور کردی مرا ازعشیقا

نعیق تو بسیار و ما را عشیقی

نباید به یک دوست چندین نعیقا

ایا رسم و اطلال معشوق وافی

شدی زیر سنگ زمانه سحیقا

عنیزه برفت از تو و کرد منزل

به مقراط و سقط اللوی و عقیقا

خوشا منزلا، خرما جایگاها

که آنجاست آن سرو بالا رفیقا

بود سرو در باغ و دارد بت من

همی بر سر سرو باغی انیقا

ایا لهف نفسی که این عشق بامن

چنین خانگی گشت و چونین عتیقا

ز خواب هوی گشت بیدار هرکس

نخواهم شدن من ز خوابش مفیقا

بدان شب که معشوق من مرتحل شد

دلی داشتم ناصبور و فلیقا

فلک چون بیابان و مه چون مسافر

منازل: منازل، مجره: طریقا

بریدم بدان کشتی کوه‌لنگر

مکانی بعید و فلاتی سحیقا

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode