دلم خود جان جان شد باده صاف
خدا شد ساقی جانها بانصاف
لبالب میدهد جام طهورا
سقیهم ربهم خود کرد اوصاف
ملک میشد برای نقد جانها
نیابی قلب ایدل پیش صراف
بدور نقطه چشم تو راه است
نمی بینی همه پرگار بر ناف
ز امر کاف و نون موجود گشتم
از آن شد کرسی ذات خدا کاف
بغیر از علم توحید خداوند
هر آن علمی که می دانی بود لاف
چوعنقا شو نهان کوهی ز مردم
که سیمرغ است روح و جسم چون قاف
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
فراخیها و تنگیهای اطراف
ز رای پادشاه خود زند لاف
مگر شد سنجر پاکیزه اوصاف
بخلوة پیشِ رکن الدینِ اکّاف
بگفتا: بلبلی کز من زند لاف
بر من به ز ده سیمرغ در قاف
هنرمندی که اندر صدر اشراف
سر اسلاف گشت و فخر اخلاف
گشادی نافه طبع مرا ناف
معطر کن ز مشکم قاف تا قاف
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.