یا رب، که داد آینه آن بت پرست را
کو دید حسن خویش و زما برد دست را
خون می خورد، به سینه درون می رود،بلاست
یارب، که راه می دهد آن ترک مست را
دیوانه بتان نکند رو به کعبه، زانک
تعظیم کعبه کفر بود بت پرست را
جانا، نرفتنی ست چو دلها ز زلف تو
چندین گره چه می زنی آن زلف شست را
مخرام ازین نمط که به شهر از خرامشت
بر جا نماند یک قدم اهل نشست را
چندین چه غمزه می زنی از بهر کشتنم
صید تو زنده نیست مکن رنجه شست را
خسرو چو جان نیافت به عشق تو مرد نیست
زین ره به خون دیده چه شویی تو دست را
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
دلکوب نیست حادثه دنیاپرست را
ماهی ز حرص طعمه فرو خورد شست را
دنیا به اهل خویش ترحم نمی کند
آتش امان نمی دهد آتش پرست را
دست از جهان بشوی که اطفال حادثات
[...]
سلطان همّتم، ز جهان شسته دست را
چون سیل، پشت پا زده ام خاک پست را
انصاف، کار محتسب روزگار نیست
یکسان کند معامله، هشیار و مست را
مشکل که پر کند ز تهی کاسگی حزین
[...]
ساقی پیاله بخش حریفان مست را
آور بطبع صوفی حیدر پرست را
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.