ای همرهان که آگه از آن رفته منید
گمره شدم، برید و بر آن راهم افگنید
نامه کنید سوی ویم تا بدو رسم
خاکسترم کنید و بر آن خط پراگنید
بر خاک من رسید و پس از مرگ هر گیاه
کورانه بوی وی بود از بیخ بر کنید
ای طالبان وصل، ز ما دور، کز فراق
ما چاک سینه ایم و شما چاک دامنید
ای تائبان عشق، یکی دیدنش روید
دانم که زاهدید، اگر توبه بشکنید
جانان یکی بس است که میرند بهر او
گویی نه اید زنده چو یک جان به یک تنید
خسرو که سوخته دل او پس دلش دهید
وان دل که سوخته نبود آتشش زنید
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
شه زاده رفت شور به عالم درافگنید
وین طاس سرنگون فلک خرد بشکنید
خاتون هفت کشور و زهر ای هشت خلد
جان داد و دم شمرد شما دم چه می زنید؟
آخر نه این عزیزه جگر گوشه شه است؟
[...]
افلاک را خیام و سراپرده بر کنید
زین پس خیام و پردهسرا را چه میکنید
خورشید بارگاه شرف رفت ازین سرا
آتش به بارگاه و سراپرده در زنید
خورشید ملک رفت به خاک سیه فرو
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.