گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
امیرخسرو دهلوی

غمزه مردم کشی پرده صبرم درید

من نرسیدم بدو، کام به جانم رسید

باد نه ام زین بلا چند توانم گریخت

سنگ نه ام، این جفا چند توانم کشید

بی دلم، ای مردمان، توبه نخواهم شکست

عاشقم، ای دوستان، پند نخواهم شنید

سوختم، این آه گرم چند نهانی کشم؟

گریه نخواهم گشاد، جامه نخواهم درید

دل ز من آن روز برد کو به خوشی خفته بود

باد بر او می گذشت، موی سیه می برید

دی که گشادی خدنگ، خوش پسرا، بر شکار

شب همه شب تا به روز در دل من می خلید

بهر خدا رخ بپوش یا ز نظر دور مشو

کافت جان بیش ازین ما نتوانیم دید

پیش خیال تو دوش از گله دل مرا

قصه به لب می گذشت، اشک برو می دوید

در سر خسرو چنان شست خیالت که گر

کار به تیغ اوفتد، زو نتواند پرید