گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
امیرخسرو دهلوی

هر کرا داعیه درد طلب پیدا شد

عاقلان جمله بر آنند که او شیدا شد

آتش عشق ز هر سینه که زد شعله مهر

گر همه صبح مبین است که او رسوا شد

پیش رفتار تو، ای آب روان از تو خجل

گر نشد سرو چرا ساکن و پا بر جا شد؟

چشم نرگس به گل روی تو می بینم باز

همچو یعقوب که از بوی پسر بینا شد

از خطا بود که در چین سر زلف تو باد

رفت و زنجیر کش سلسله سودا شد

ساقیا، باده مپیمای که بدنامی ما

بر سر کوی تو افسانه کشورها شد

دل خسرو به کجا رفت که از تنگی عشق؟

همچو نقش دهنت کم زد و ناپیدا شد

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode