گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
امیرخسرو دهلوی

رویت از غالبه خط بر رخ گلفام کشید

ماه نو طره مشکین تو در دام کشید

با سر زلف همی خواست کند گستاخی

مشک را نافه چنان کشت که در کام کشید

روز بازار چمن را به بهایی نستاند

لاله از خاک تو، گر چه درمی وام کشید

صبح روی تو بدینسان که برآمد امروز

تو مبر ظن که چو من سوخته تا شام کشید

با وصال تو به یک لحظه فراموش کند

هر که جور فلک و محنت ایام کشید

دل به کامی برسد از تو هم آخر روزی

غصه کار خود از عالم خودکام کشید

نام عشق است بلای دل و آخر به جهان

سر پس نام برون خسرو بدنام کشید

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode