خرم آن روز که دیدار تو پیش نظر آید
ضایع آن عمر که بی دیدن رویت به سر آید
چه خبر مرده دلان را ز خراش جگر من؟
درد جایی ست که پیکان به دل جانور آید
دل گم گشته ما را خبر، ای دوست، چه پرسی؟
دل نه زانگونه ز ما رفت که از وی خبر آید
هدف تیر تو جانی ست به جای سپر اینجا
چو گنهکارم منم، نیز مرا بر سپر آید
چون نگه در تو کنم، ای دو جهان هدیه رویت
حاش لله که مرا هر دو جهان در نظر آید
من شبی دور ز رویت، خبر از روز ندارم
آفتاب، ارچه همه روز درین خانه برآید
منم و گوشه کوی تو همه شب، مگر آن سو
روزی آلوده به بوی تو نسیم سحر آید
چند گریم به سر کوی تو چون ابر بهاری
این نه آبی ست کز و یک گل مقصود برآید
گریه خسرو بیچاره، بتا، سهل نگیری
که خرابی کند آن سیل که از چشم تر آید
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
بدرد مرده کفن را به سر گور برآید
اگر آن مرده ما را ز بت من خبر آید
چه کند مرده و زنده چو از او یابد چیزی
که اگر کوه ببیند بجهد پیشتر آید
ز ملامت نگریزم که ملامت ز تو آید
[...]
نکهت نافه ز انفاس نسیم سحر آید
گویی از غارت آن سلسله نافه گر آید
مویی افتاده ز گیوس تو در دست صبا را
کاین چنین غالیه گستر به همه بوم و بر آید
تویی آن گلبن بیخار که از شوق تماشا
[...]
گر به پیرانه سرم بخت جوانی به سر آید
از در آشتیَم آن مه بیمهر درآید
آمد از تاب و تبم جان به لب ای کاش که جانان
با دم عیسویم این دم آخر به سر آید
خوابم آشفت و چنان بود که با شاهد مهتاب
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.