ببین تا دیده چند افسون نماید
که خود را چون تویی بیرون نماید
چو طالع شد رخ میمونت ما را
زمانه طالع میمون نماید
چو خورشید رخش بینم، مرا چشم
به هر دم نقش دیگرگون نماید
به خرمنها سخن سنجد ترازو
لبت چون خنده موزون نماید
اگر در روی زرد من نبینی
زهی این رو کسی را چون نماید
مبین در چشم من چندین که بسیار
چو اندر شیر بینی خون نماید
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
اگر یک چیز گوناگون نماید
عجب نبود چو بوقلمون نماید
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.