وفا در نیکوان چندان نباشد
ترا خود هیچ بویی زان نباشد
مرا گویید منگر در جوانان
که خوبی جز بلای جان نباشد
نظر در روی تو خود کرده ام من
بلی، خود کرده را درمان نباشد
دلم بر بت پرستی خو گرفته ست
مسلمان بودنم امکان نباشد
مرا بهر تو کافر می کند خلق
خود اهل عشق را ایمان نباشد
مرو از سینه بیرون، اگر چه دانم
که یوسف را سر زندان نباشد
ز هجران سوخت خسرو، وه که در عشق
چه نیکو باشد، ار هجران نباشد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
چو سیر گوی بی چوگان نباشد
گناه از گوی سرگردان نباشد
توان نان خورد اگر دندان نباشد
مصیبت آن بود که نان نباشد
دل ما را شکیب از جان نباشد
ور از جان باشد، از جانان نباشد
مرا دشوار ازو باشد صبوری
ز جانان دل صبور آسان نباشد
نباشد ناله عیب از دردمندی
[...]
چه خوش بزمی که جز جانان نباشد
درین محرم بغیر از جان نباشد
دو درج لعل کان در کان نباشد
دو عقد دُر که در عمان نباشد
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.