چو نقش صورتش در آب و گل ماند
دلم در بند خوبان چگل ماند
بدان میم دهان زد غنچه لافی
به صدرو پیش آن رو منفعل ماند
گل سیراب من در باغ بشکفت
گل صد برگ از رویش خجل ماند
خدنگ غمزه ترکان شکاری
گذشت از دل، ولی پیکان به دل ماند
چو دید آن قد و آن قامت صنوبر
ز حیرت در چمن پایش به گل ماند
به شهر عشق هر کو رفت، روزی
گرفتار هوای معتدل ماند
به قربان خون خسرو ریز، مندیش
که قتل او مباح و خون بحل ماند
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تهی دستم که کارم پُر خَلَل ماند
ز حیرت پای جانم در وَحَل ماند
شنود و رام بر جا منفعل ماند
چه جای لچمن، از خود هم خجل ماند
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
replyپاسخگویی به این حاشیه flagگزارش حاشیهٔ نامناسب linkرونوشت نشانی حاشیه
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.