ای کز رخ تو دیده، همه جان و جهان دید
در حیرت آنم که ترا چون بتوان دید
با قد تو بلبل سخن سرو همی گفت
آن دید گل سوری و در سرو روان دید
بیچاره دلم در شکن زلف تو خون شد
آری، چه کند، مصلحت وقت در آن دید
جان از شکر وصل تو بی بهره نمانده ست
زیرا که در آن خوردن زهری به گمان دید
ما را به دهانت نرسد دست، خوش آنکس
کز چاشنی لعل تو دستی به دهان دید
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
نوریست که آن نور به آن نور توان دید
هر دیده که آن دید یقین دان که چنان دید
جام می عشق است که در دور روان است
در دور قمر هر که نظر کرد روان دید
در آینه بنمود جمال و چه جمالی
[...]
بلبل به چمن زان گل رخسار نشان دید
پروانه در آتش شد و اسرار عیان دید
عارف صفت روی تو در پیر و جوان دید
یعنی همه جا عکس رخ یار توان دید
روزی که دلم جلوه خوبان جهان دید
ز آن جلوه عیان پرتو آن روی نهان دید
آن را که نظر در طلبش بود همان دید
گفتم که به شب چشمه خورشید توان دید
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.