دامن گل ز ابر پر گهر است
باغ را زیب و زینت دگر است
غنچه بر باد داد دل، چو گشاد
چشم بر گل که مو به روی فر است
به یکی جام کش رسید از دور
نرگس افتاده مست و بی خبر است
همه از سرو می برد بلبل
نیک یکبارگی بلند پر است
هر چه تسخیر کیف یحیی الارض
خواند بلبل به خط سبزه در است
گل ورق راست کرده از شبنم
مهره آن ورق همه گهر است
دوستان را کنون ز بهر نشاط
جانب باغ و بوستان گذر است
ورق گل اگر لطیف افتاد
خط سبزه ازان لطیف تر است
نرود سوی باغ خسرو، ازآنک
باغ او بزم شاه نامور است
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هر چه خواهیکنیکه حکم تراست
زآنکه حکمت ورای چون و چراست
تا زمین زیر گنبد خضراست
بی جهانیان جهان نیاید راست
طفل اشکم مدام در نظر است
چه توان کرد پاره جگر است
میرود یار و مدعی از پی
خوب و زشت زمانه در گذر است
نیکویی کن شها که در عالم
نام شاهان به نیکویی سمر است
یک صحیفه ز نام نیک ترا
بهتر از صد خزانه گهر است
هیچ نعمت چو زندگانی نیست
به خوشی نزد هر که جا نور است
منم آن کسی که زندگانی من
بی تو از روز مرگ تلخ تر است
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.