ای آفتاب تافته از روی انورت
وی کوفته نبات ز لعل چو شکرت
شکل صنوبر قد تو چون پدید شد
بشکفت سرو از قد همچون صنوبرت
خواهد که بوی تو بکشد باد صبح، اگر
باید نسیمی از سر زلف معنبرت
موی تو سر به سر همه مشک است و هر دمی
از نافه پوست باز کند مشک اذفرت
ای کوه حلم،حلم ترا چون بدید کوه
بی سنگ شد ز غیرت ذات موقرت
تاصیبت گوهر تو به دست صدف فتاد
دریا تمام آب شد از شرم گوهرت
سرگشته اند خاک تراخسروان دهر
زان خاک گشت خسرو بیچاره بر درت
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
بفکن مرا ز پای چو تیزست خنجرت
چون دست من رسد بکنم پوست از سرت
عیسی لبی و مرده دلم در برابرت
چون تخم پیله زنده شوم باز دربرت
چون شمع ریزم از مژه سیلاب آتشین
ز آن لب که آتش است و عسل میدهد برت
گر خود مگس شوم ننشینم بر آن عسل
[...]
تا دورم از جمال و رخ روح پرورت
بیخواب و بیخورم ز غم روی چون خورت
زنهار تا گمان نبری کز تو خالیم
دل نزد تست گرچه به تن دورم از برت
مندیش کز غم تو دل آزار گشته ام
[...]
آه ای فلک ز دست تو و جور اخترت
کردی چو خاک پست مرا، خاک بر سرت
جز عکس مدعا ز تو کس صورتی ندید
تاریک باد آینهٔ مهر انورت
مشمار برق آه جگر سوز من به هیچ
[...]
دیگر کسی نماند «نظیری » برابرت
عکس تو بود مرثیه گو شد ثناگرت
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.