گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
امیرخسرو دهلوی

گذشت آن کین دل زارم شکیبا بود یک چندی

پریشانی زلفش آمد و زد راه خرسندی

جز این شیرینی اندر عیش تلخ خود نمی بینم

که گه گه می کنی بر گریه تلخم شکرخندی

گواران باد بر جان و دلم زهر فراق تو

نبخشیدند آن کامم که از وصلت خورم قندی

چه می خندی، برین سامان جان من تو، ای بی غم

دل و صبری تو داری و مرا هم بود یک چندی

پدر دارم همه در پند و من دنبال کار خود

مبادا هیچ مادر را چنین بدروز فرزندی

بگو، ای پندگو، نامش که باشد مرهم جانم

که خسرو را ز بهر ترک او تیری ست هر پندی