ای خوانده، بتان حسن شاهت
وز قلب شکستگان سپاهت
دودیست بر آتش جهانسوز
آن سبزه خط که شد سیاهت
شد در ز نخت هزار جان عرق
از خوی چو بر آب گشت چاهت
هر لحظه جراحتی است در جان
بینم چو ز دور گاه گاهت
دزدم نظر از دو چشم خود نیز
دزدیده چو بنگرم به ماهت
تفسیده چو پر خورد بمیرد
زان روی نمی کنم نگاهت
شد گریه ای، ار چه پای گیرت
بردن نتوان بدین ز راهت
بسیار شد آه خلق، هشدار
کین باد نیفگند کلاهت
گر خون ریزی ز صد چو خسرو
رخساره بس ست عذر خواهت
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای از بر سدره شاهراهت
وی قبه ی عرش تکیه گاهت
ای طاق نهم رواق بالا
بشکسته ز گوشه ی کلاهت
هم عقل، دویده در رکابت
[...]
ای بر سر سدره گشته راهت
وی منظر عرش پایگاهت
ای مشک خطا خط سیاهت
خورشید درم خرید ماهت
هرگز به خطا خطی نیفتاد
سر سبزتر از خط سیاهت
در عالم حسن پادشاهی
[...]
از خاستن شب سیاهت
میمون شده خواب صبحگاهت
برتر ز سپهر تکیه گاهت
خشت مه و مهر فرش راهت
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.