روزی به لاغ گفتم کت نسبتی ست با مه
من بد لست حیا من شدة الندامه
گاهی کشد به تیغم، گاهی زند به تیرم
فی کل ما یعری حلافنا ادامه
چون حال خویش گویم با ظالمی که پیشش
لم تعتبر حدیثی والعجم فی التهامه
ماییم و کعبه جان مردن به وادی غم
والله فر منی یا طالب السلامه
خسرو ز طعن ترسی، اینجاست بازی جان
بالحیف لحقه من خافه ملامه
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
دی ناگه از نگارم اندر رسید نامه
قالت: رای فوادی من هجرک القیامه
گفتم که: عشق و دل را باشد علامتی هم
قالت: دموع عینی لم تکف بالعلامه
گفتا که: می چه سازی گفتم که مر سفر را
[...]
ای دل ز اهل و اولاد دیگر مکش ملامه
در شهر خویش بنشین بالخیر والسلامه
آن قوم بیکرم را یک بار آزمودی
« من جرب المجرب حلت به الندامه »
از خون دل نوشتم نزدیک دوست نامه
اِنّی رَأیتُ دَهراً مِن هَجْرِکَ القیامه
دارم من از فراقش در دیده صد علامت
لَیسَت دُموعُ عَینی هٰذا لَنا العلامه
هر چند کآزمودم از وی نبود سودم
[...]
با خون دل نوشتم نزد امام نامه
انّی رأیت دهرا من هجرک القیامه
دارم من از فراقت در دیده صد علامت
لیس الدموع عینی هذا لنا العلامه
گفتی ملامت آمد از کثرت حدیثش
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.