دل ز مهر تو در که پیوندم؟
دل ز مهرت کجا کند بندم؟
بس که دل می دری و می دوزی
یک دل است و هزار پیوندم
پیش ازینم دلی و دردی بود
دل شد، اکنون به درد خرسندم
به یکی دل غم تو نتوان خورد
بو که زلفت دهد دلی چندم
روی من زعفران شد و زین روی
خیره بر روی خود همی خندم
هر دم از تندباد سینه خویش
صبر از شاخ و بیخ برکندم
پند کم ده مراکز آن بگذشت
که نصیحت کند خردمندم
بعد از این دل به نیکوان ندهم
خسرو، ار جان دهد خداوندم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
چون گسی کردمت بدستک خویش
گنه خویش بر تو افگندم
خانه از روی تو تهی کردم
دیده از خون دل بیاگندم
عجب آید مرا ز کردهٔ خویش
[...]
پیش تو چون سنان کمر بندم
خون همی گریم و همی خندم
این همه هست و نیست فرزندم
که دل خویشتن درو بندم
بگسلم از تو، با که پیوندم؟
از تو گر بگسلم به خود خندم
بخت بیدار یاور من شد
ناگهان زی در تو افکندم
بندها بود بر من، اکنون شد
[...]
شب چو عقد نماز میبندم
چه خورد بامداد فرزندم
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.