حال خود باز بر آیین دگر می بینم
باز کار دل خود زیر و زبر می بینم
مبرید از پی من رنج که من روز به روز
روزگار دل شوریده بتر می بینم
آن پسر نازکنان می رود اندر ره من
دلی افتاده در آن راهگذر می بینم
که تواند که مرا باز رهاند امروز؟
کیست آن فتنه که در پیش نظر می بینم؟
جان به تاباک برون می رود و می آید
خلق دانند که من عارض تر می بینم
هم به اقبال غمش جان به غمش خواهم داد
راه یک خنده از آن تنگ شکر می بینم
این نیم تشنه دیرینه فروپوش آن روی
شربتم سیر بده، زانکه خطر می بینم
آخر آن پای تو جایی به زمین می آید
من بر این دوش چرا منت سر می بینم؟
پیش آن زلف پریشان تو آید روزی
آنچه من زو همه شب تا به سحر می بینم
بیم خسرو ز فراق تو به رسوایی بود
آخرالامر همانست چو در می بینم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
شرح جوری که من از دور قمر میبینم
با که گویم که جهان زیر و زبر میبینم
هر کجا مینگرم ناله و غم میبینم
هر که را مینگرم دیدهٔ تر میبینم
هر کجا بدگهری بود کنون همچو نگین
[...]
ظلمت شام غم از نور سحر می بینم
روز خود را زشب خویش بتر می بینم
این چه غوغاست که در ملک بشر میبینم
عالمی را همه پرخوفوخطر میبینم
همه را کینهبهدل، فتنهبهسر میبینم
این چه شور است که در دور قمر میبینم
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.