مرا بهرت خصومتهاست با دل
کنون با من درین سودا و با دل
اگر باد سر زلفت همین است
کجا ما و کجا جان و کجا دل
ز تو از گوشه چشمی اشارت
ز ما عقل و ز ما جان و ز ما دل
دل ار بیگانه گشت از من، نرنجم
که عاشق را نباشد آشنا دل
به خون گرم دل پیوست با دوست
بدینسان چون توان کردن جدا دل
مرا گویی که جانت از چیست در سوز؟
بلا شد جان مرا، جان را بلا دل
بماندم در بلای دل که یارب
مبادا هیچ کس را مبتلا دل
چه گویندم که دل نه، پند بشنو
که صد منزل ز من راهست با دل
به یک دلدار بس کن، خسروا، زآنک
نبندد هیچ عاشق جا به جا دل
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بسی بر خواند ازین افسانه با دل
چو عشق آمد کجا صبر و کجا دل
شود با هر که خواهد آشنا دل
دلست این جنگ نتوان کرد با دل
طرب پیوند خواهد کرد با دل
روا گشت آنچه میجست از خدا دل
الا ای نوجوان سلطان عادل
زبانها متفق گردیده با دل
به رنگی یأس جوشیدهست با دل
که درد آید اگر گویم بیا دل
جمالت مقصد چشم است، کو چشم؟
غمت باب دل است اما کجا دل؟
سراپا ناله میجوشیم چون موج
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.