گنجور

 
امیرخسرو دهلوی

کدام سنگدلت شیوه جفا آموخت

که ناز و شوخیت از بهر جان ما آموخت

کتاب صبر همان روز، من فرو شستم

که خوبی تو ترا تخته جفا آموخت

فلک نگر که چه خط کرد بر جریده حسن

جفا درست و وفاداریت خطا آموخت

جراحت جگر خستگان چه می پرسی؟

ز غمزه پرس که این شوخی از کجا آموخت

دلی نماند که از تن نبردیش عمدا

معلم تو که بوده ست، کاین دعا آموخت؟

ز من که عاشق و مستم صلاح کار مجوی

چه جای زرگری آن را که کیمیا آموخت

چه روز بود که آمد خیال تو در چشم؟

که غرق کرد مرا و خود آشنا آموخت

دل رقیب نسوزد ز آه من، چه کنم؟

نمی توان سگ دیوانه را وفا آموخت

نیافت خسرو گمگشته خویش را، با آنک

ز گرد نامه تو خط والضحی آموخت

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode