گنجور

 
امیرخسرو دهلوی

نگارا، از من مسکین چه خیزد؟

چرا هجر تو با ما می ستیزد؟

همی خیزد ز زلفت ناله دل

چو آن آواز کز زنجیز خیزد

مپوشان روی را بگذار، کز شرم

شود گل آب و در پیشت بریزد

منم خاک تو چندینم چه بیزی؟

کسی خود خاک را چندین نبیزد

چو جا در سینه خسرو گرفتی

درون او ز جان بیرون گریزد

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode