گنجور

 
امیرخسرو دهلوی

دل ببردی به جنگجویی و بس

خو گرفتی به تندخویی و بس

بس کن این، چند ازین جفا کردن

یا به عالم تو خوب رویی و بس؟

مردم از غم، وصیتم این است

که ز دل خون من بجویی و بس

هجر تو نیک می کشم، دریاب

اندرین فن تو یار اویی و بس

پیش تو حال بی کسی مرا

کس نگوید مگر تو گویی و بس

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode