وقت است که استان زمان زرگر منی
مانند زر از بوته بما صاف نماید
کان نیک نباشد که ز صندوق ضمیرم
زر دزدد و با من چو ترازو نگراید
شک نیست که اقبال درآید ز در من
گر رای مبارک بصفا روی نماید
|
غیرفعال و فعال کردن دوبارهٔ حالت چسبانی نوار ابزار به بالای صفحات |
|
راهنمای نوار ابزار |
|
پیشخان کاربر |
|
اشعار و ابیات نشانشدهٔ کاربر |
|
اعلانهای کاربر |
|
ادامهٔ مطالعه (تاریخچه) |
|
خروج از حساب کاربری گنجور |
|
لغزش به پایین صفحه |
|
لغزش به بالای صفحه |
|
لغزش به بخش اطلاعات شعر |
|
فعال یا غیرفعال کردن لغزش خودکار به خط مرتبط با محل فعلی خوانش |
|
فعال یا غیرفعال کردن شمارهگذاری خطوط |
|
کپی نشانی شعر جاری در گنجور |
|
کپی متن شعر جاری در گنجور |
|
همرسانی متن شعر جاری در گنجور |
|
نشان کردن شعر جاری |
|
ویرایش شعر جاری |
|
ویرایش خلاصه یا برگردان نثر سادهٔ ابیات شعر جاری |
|
شعر یا بخش قبلی |
|
شعر یا بخش بعدی |
وقت است که استان زمان زرگر منی
مانند زر از بوته بما صاف نماید
کان نیک نباشد که ز صندوق ضمیرم
زر دزدد و با من چو ترازو نگراید
شک نیست که اقبال درآید ز در من
گر رای مبارک بصفا روی نماید
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر به زمان و ارزش آن اشاره میکند و میگوید که وقت آن است که زمان مانند زر خالص و صاف شود. او نگران این است که حقایق درونیاش مورد سرقت قرار گیرد و با او مانند یک ترازو رفتار نشود. در پایان، بیان میکند که اگر فکر و اراده خوب و پاک باشد، بخت و اقبال خوب نیز به سراغ او خواهد آمد.
هوش مصنوعی: زمانی فرا رسیده است که باید خود را به شکل بهترین و خالصترین حالت نشان دهی، همانند طلا که از کوره بیرون میآید و همه ناخالصیها از آن جدا میشود.
هوش مصنوعی: خوب نیست که کسی از درون من چیز ارزشمندی را بدزدد و به من توجه نکند، مانند ترازویی که فقط وزن یک طرف را میسنجد.
هوش مصنوعی: بدون تردید، اگر اراده و فکر نیکویی بر من نمایان شود، خوشبختی و شانس به سراغم خواهد آمد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
اندی که امیر ما باز آید پیروز
مرگ از پس دیدنش روا باشد و شاید
پنداشت همی حاسد: کو باز نیاید
باز آمد، تا هر شفکی ژاژ نخاید
همواره سوی خدمت مداح گراید
مدحی که جز او را بود آن مدح نشاید
بر باره چو بنشیند و از راه درآید
گویی که همی باره گردون را ساید
هر کو به خرابات مرا راه نماید
زنگ غم و تیمار ز جانم بزداید
ره کو بگشاید در میخانه به من بر
ایزد در فردوس برو بر بگشاید
ای جمع مسلمانان پیران و جوانان
[...]
بر کار جهان دل منه ایرا که نشاید
کین خوبی و ناخوبی هم دیر نپاید
چندان که بگفتم مهل کاخر روزی
آن سیم سیه گردد و آن حلقه بساید
پندم نپذیرفتی و خوکی شدی آخر
[...]
چون بر رخ ما عکس جمال تو برآید
بر چهره ما خاک چو گلگونه نماید
خواهم که ز زنار دوصد خرقه نماید
ترسابچه گوید که «بپوشان که نشاید»
اشکم چو دهل گشته و دل حامل اسرار
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.