گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
کمال خجندی

ای نور دیده را نگرانی بسوی تو

جانا تعلقیست دلم را بکوی تو

گر دیگران ز وصل تو درمان طلب کنند

ما را بس است درد تو و آرزوی تو

چشم جهان به ماه رخت دین سالهاست

بگذشت روز ما و ندیدست روی تو

از رهگذار بار چه برخیزد ار دمی

دل را گشایشی رسد از بند موی تو

با ما دمی برآر که جان غریب ما

ماندست در بدن متعلق ببویه تو

بنشین دمی بجوی دل ما که سالها

ننشسته ایم بکنفس از جست و جوی تو

گونی حکایتی زلبش گفته کمال

کاب حیات میچکد از گفتگوی تو

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode