بدیده سوی تو حیف آیدم گذر کردن
نشان پای نو آزرده نظر کردن
نهادهایم همه سوی آستان تو روی
بعزم کعبه مبارک بود سفر کردن
لب تو همدم ما چون بریم از آن سر زلف
ز ذوق جان که تواند بترک سر کردن
دعای جان تو گویم همیشه پیش رقیب
که بیدعا نتوان از بلا حذر کردن
رقیب تیز کند گفتی از برای تو تیغ
کراست صبر بفرمای تیز تر کردن
از بیم آنکه بدرمان حوالتم نکنی
ز درد خویش نیارم ترا خبر کردن
علاج درد خود ار پرسی از طبیب کمال
در آن مقام زبان بایدت بدر کردن
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
خیال خود همه باید، ز سر به در کردن
دگر به عالم سودای او گذر کردن
زمان زمان به جهانی رسیدن عشقش
وزان جهان به جهانی دگر سفر کردن
به منزلی که نباشد حبیب اگر باشد
[...]
معاهده است فقط از برای خرکردن
وز آل میان خر خود را ز پل بدرکردن
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.