من ز مهرت هر سحر کز سوز دل دم میزنم
آتش جان در تو و خشک دو عالم میزنم
ای بت سنگیندل آخر سستپیمانی مکن
با من مسکین که لاف عشق محکم میزنم
گر نمیبینم خیالت ساعتی در پیش خود
خان و مانِ دیده را از گریه بر هم میزنم
آه جانم میکند راز دلم هر لحظه فاش
من بدین گونه گناهش نیز هردم میزنم
تا در آن حضرت غبار ره نیاید هر زمان
بر درت پیوسته آب از چشم زمزم میزنم
من بر آن خاک دراز شوق دهان او کمال
آن سلیمانم که لاف از تخت و خاتم میزنم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۲ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.