زیر لب قند مکرر سخنت را گفتم
گر ترا هیچ نگفتم دهنت را گفتم
گرچه گفتم به شبیخون در دلها شکنی
آن سخن زلف شکن در شکست را گفتم
از سخن های لطیفم ز تری آب چکد
هر سخن کز دل صافی بدنت را گفتم
ذقت دیدم و گفتم که تو سیبی و بهی
هرچه آمد به دهانم ذقت را گفتم
من به جانت که نگفتم تن تو برگ گل است
بلباس دگری پیرهنت را گفتم
دست برداشت بی سرو و به من آمین گفت
هر دعائی که سحر جان و تنت را گفتم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.