حقوق ناز و عتاب حبیب من دانم
تو حق شناس نئی ای رقیب من دانم
نهاده بر سر خوان عشق او کباب جگر
به نیت که نهاد آن نصیب من دانم
چو من کشیده ام از جور او بسی فریاد
چهها کشید ز گل عندلیب من دانم
نهفته معنى نازک بسى است در خط يار
تو فهم آن نکنی ای ادیب من دانم
دلم به زلف تو چونست ازین غریب مپرس
که شام چون گذرد بر غریب من دانم
صبا چه گفت شنیدی به من رها کن زلف
که عطرسای منم قدر طببه من دانم
کمال غم مخور از درد دل که دلبر گفت
که این علاج نداند طبیب من دانم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.