بسی درد از غم عشقت کشیدم
ز بی دردی بتر دردی ندیدم
یکایک درد من درمان پذیرفت
از آن دم کز تواین شربت چشیدم
به نیم اندوه از صد غضه رستم
به یک درد از هزاران غم رهیدم
من آن مرغم که در دام بلایت
چو پیچیدم غم و درد تو چیدم
فغان خود من سرگشته زین درد
رساندم بر فلک هر جا رسیدم
طبیب عاشقانت نام کردند
چو دردت بر همه درمان گزیدم
به اوصاف کمال امروز از عشق
از آن فردم که همدرد فریدم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
چنان چون من ز تو شادی ندیدم
ز دیدارت همه تلخی چشیدم
نصیحتهای هاتف چون شنیدم
چو هاتف روی در خلوت کشیدم
از آن از خدمتت دوری گزیدم
که خود را لایق خدمت ندیدم
ایا یاری که در تو ناپدیدم
تو را شکل عجب در خواب دیدم
چو خاتونان مصر از عشق یوسف
ترنج و دست بیخود می بریدم
کجا آن مه کجا آن چشم دوشین
[...]
ز تو صد فتنه بر جان پیش دیدم
چنین باشد چو گفت دل شنیدم
گذر کردم به بازار جمالت
دلی بفروختم، جانی خریدم
جهانی کشته ای از من مکن ننگ
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.