آن دهان را بدو لب قند مکرر گفتم
سخن مختصر خوب چو شگره گفتیم
عارضت را که شد از خال و خط آلوده به مشک
پیش دل سوختگان شمع معتبر گفتیم
چون به وصف رخ تو روز شد امشب شب ما
صفت زلف سیاهت شب دیگر گفتیم
دل ز مشکینی آن خال حدیثی میگفت
چون به زلف تو رسید آن سخن از سر گفتیم
ذکر بالای تو گفتیم برابر با سرو
هر دو چون ذکره بلند است برابر گفتیم
دیده بر خاک درت کرد به خونابه سواد
ماجرانی که شب هجر بر آن در گفتیم
با تو از بیم ملالته صفت اشک کمال
گرچه رنگین مخنی بود روانتر گفتیم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.