سرو دیوانه شدست از هوس بالایش
میرود آب که زنجیر نهد بر پایش
داشت از آب چو گل آینه در پیش جمال
آب شد آبنه از شرم رخ زیبایش
پیش من قصهٔ عاشقکشی او مکنید
ترسم این بشنوم از دل برود غمهایش
گر برند از پی سوداش سر من چو قلم
بر تراشم سری از نو بکنم سودایش
دهنت دزد دل ماست به او پنهانی
ا گر زبان تو یکی نیست به ما نمایش
زیر پا نا نشود خار رهت خسته ز من
کرده ام چون مژه بر دیده روشن جایش
گفته بی رخ ما کار تو صبرت کمال
این نمی آید ازو کار دگر فرمایش
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
همین شعر » بیت ۱
سرو دیوانه شدست از هوسی بالایش
می رود آب که زنجیر نهد بر پایش
صائب این آن غزل خواجه کمال است که گفت
سرو دیوانه شده است از هوس بالایش
تا چه معنیست در آن روی جهان آرایش
که دلم برد بدان صورت جان افزایش
چون جهان سربسر آرایش از آن رو دارد
بچه آراسته شد روی جهان آرایش
بر خود این جامه چو دراعه غنچه بدرم
[...]
میکند غارت صبر و دل و دین سودایش
آنکه او هیچ ندارد، چه غم از یغمایش؟
گر دل و جان من دلشده بودی بر جای
کردمی در دل و جان جای چو بودی رایش
رقم هستی من عاقبت از لوح وجود
[...]
نیستم دسترسی آنکه ببوسم پایش
در برفت وز سر من نرود سودایش
عاشق ار سر دل خویش نیارد به زبان
خود گواهی دهد از حال درون سیمایش
حال بیداری شمع از دل رنجور بپرس
[...]
گر شبی سوی من خسته دل افتد رایش
چه تفاوت کند از رای جهان آرایش
گر عنانی ز عنایت سوی ما گرداند
جان فشانیم به جای سرو زر در پایش
گر خرامد قد چون سرو روانت در باغ
[...]
سرو اگر جلوه کند پیش قد رعنایش
قمری ازشهپر خود اره نهد برپایش
جرعه اولش ازخون مسیحا باشد
چون کشد تیغ ستم غمزه بی پروایش
علم صبح قیامت به زمین خوابیده است
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.