به مطرب شبه چه خوش میگفت چنگش
خوشا می کز لب ساقیست رنگش
چو ساغر رفته بود از دست مطرب
به صد تصنیف آوردم به چنگش
چه بیم از محتسب بیمم ز شیشه است
که می ترسم برآید پا به سنگش
دهان تنگ و چشم تنگ دارد
بود زین جن خوبی نگ نگش
جدلها کرد دی واعظ به یک مست
نمی افتد خطا هرگز خدنگش
شب و روزت کمال این می به کف باد
که گه آئینه خوانی گاه زنگش
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ابا خوبی و با نغزی و رنگش
بر آمد سی و شش مثقال سنگش
شب از درویش بستد جای تنگش
به نامحرم رسید آواز چنگش
دلم را برد زلف مشک رنگش
چه چاره تابرون آرم ز چنگش
بوده تیره شبان دلگیراز آن روی
دلم بگرفت زلف تیره رنگش
به ناخن گررگ جانم زند دوست
[...]
که گرنه بر شکم میبست سنگش
ندیدی کس به دیگر جا درنگش
دلم را برد زلف مشک رنگش
چه چاره تا برون آرم ز چنگش
ز دل شد نام من آلودهٔ ننگ
که نه دل باد و نه نام و ننگش
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.