به خواب آن لعل میگون دیده ام دوش
هنوز از ذوق آنم مست و مدهوش
اگر آرد ز من آن بی وفا یاد
من از شادی کنم خود را فراموش
سر موئی به جانی می فروشد
چنین ارزان بگوئیدش که مفروش
همی کردم بر آن در دوش فریاد
سگی بانگی بزد بر من که خاموش
به گفتار تو گر در لاف میزد
گرفت اینکه به عذر آن گنه گوش
دهانش کرد عیب غنچه ظاهر
بر آن عیب ای صبا دامن قرو پوش
کمال از طرة او بر حذر باش
که طرارست دانم بر بناگوش
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بود زودا، که آیی نیک خاموش
چو مرغابی زنی در آب پاغوش
چو شاهِ روم بود آن رویِ نیکوش؛
دو زلفش پیشِ او چون دو سیهپوش.
چه رسمست آن نهادن زلف بر دوش
نمودن روز را در زیر شب پوش
گه از بادام کردن جعبهٔ نیش
گه از یاقوت کردن چشمهٔ نوش
برآوردن برای فتنهٔ خلق
[...]
خداوندا زدوران زمانه
دلم از غصه چون دیگ است در جوش
همی سوزد جهان هر ساعتم دل
همی مالد فلک هر لحظه ام گوش
دراین فکرت چگونه خوش بود دل
[...]
چو زخمه راندی از کین سیاوش
پر از خون سیاوشان شدی گوش
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.