گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
کمال خجندی

دارم اندک روشنائی در بصر

بی جمال او ولی فیه النظر

چشم مشتاقی براه انتظار

خاک شد وز خون دیده خاک تر

سرخ گردد هر که از هر سو دوید

اشک ما سرخ از دویدن شد مگر

من شکرها خوردم از شکر لبش

راست فرمودند تجزیه من شکر

چشمه او افتاده در دلهای ماست

همچو مستی در دکان شیشه گر

شب زدم سر بر در و دیوار او

چون سحر شد باز بردم دردسر

گریه بیدادش نشست از دل کمال

لایزیل الماء نقشة فی الحجر

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode