یاد روی تو چو در خاطر ما می گذرد
وقت ما در همه وقتی به صفا می گذرد
چشم کس محرم سلطان خیال تو چو نیست
بسر مردم بیگانه را می گذرد
پشت سودا زدگان سر بسر از غصه دوتاست
تا چرا باد بد آن زلف دوتا می گذرد
بر سر کوی تو باید بسر و چشم گذشت
مدعی چشم ندارد که به پا می گذرد
رفت در آه و فغان بی تو مرا عمر دراز
آه ازین عمر که بر باد هوا می گذرد
تیر مژگان ترا هیچ سپر مانع نیست
که به یک چشم زدن از همه جا می گذرد
نرود عکس لب لعل تو از چشم کمال
در زجاجیست می از شیشه کجا می گذرد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هر شب از سینه من تیر بلا می گذرد
تو چه دانی که برین سینه چها می گذرد؟
دل، اگر سنگ بود طاقت آتش نبود
آنچه از غمزه او بر دل ما می گذرد
گر جفایی کند آن شوخ، مرا عیبی نیست
[...]
از اسیران تو چه دانی که چها می گذرد
کوه بی تاب شود آنچه به ما می گذرد
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.