مرا لطف گفتارش از راه برد
لبش هوشم از جان آگاه برد
رخ ماه را ماند آن رخ مگر
بشطرنج خوبی رخ ماه برد
غمش هر کجا در دلی خانه ساخت
برای گل از روی ما کاه برد
جهان پر ز آوازه عاشقیست
مگر نیت او ناله و آه برد
مرادم تونی از تو خواهم مراد
که درویش حاجت بر شاه برد
برآن استان در خجالت سریست
که تصنیع خود گاه و بیگاه برد
چه گوهر شناس است چشم کمال
که سرمه از آن خاک درگاه برد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بزد نای و لشکر سوی شاه بُرد
به راه از شدن گرد بر ماه بُرد
ترا دیو و اژده ازراه برد
هرآن چه که کندی بدان چاه برد
چو بر گنج دادن دلش راه برد
هلاک از خود و کینه از شاه برد
وزیر اندر این شمهای راه برد
به خبث این حکایت بر شاه برد
برفت او زماد و بهمراه برد
سوی پارس او دخترشاه برد
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.