ما را شب فراق کجا خواب میبرد
صد خواب را ز گریه ما آب میبرد
داروی جان ما ز لبش ساز گو طبیب
زحمت چرا به شربت عناب میبرد
مخمور عشق را به جز آن لب علاج نیست
درد سر خماره می ناب میبرد
سر مینهد به صدق خم ابروی ترا
هر پارسا که سجده به محراب میبرد
پیش رخ از رقیب بپوشان به ذقن
کر باغ میوه دزه به مهتاب میبرد
گر آب دیده سوی نو آرد کمال را
خاشاک پیش گوهر سیراب میبرد
تبریز اگر کند هوس او را ازین مقام
سیلاب اشک راست بر خاب میبرد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
چشمت به خواب چشم مرا خواب میبرد
زلفت به تاب جان مرا تاب میبرد
من غرقه خجالت اشکم که پیش خلق
چندان همی بود که مرا آب میبرد
سودای ابروی تو مغان راز مصطبه
[...]
روی تو صبر از دل بیتاب میبرد
آیینه اختیار ز سیماب میبرد
این حیرتی که در دل و در دیده من است
بسیار تشنهام ز لب آب میبرد
می دست خالی از سر بیمغز من گذشت
[...]
چشم مرا به شوق رخت خواب می برد
دام از پی گرفتن مهتاب می برد
کو صبر تا به خواب ببینم رخ ترا
صد خواب را ز گریه من آب می برد
دست از قدح مدار چو اندوهگین شدی
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
replyپاسخگویی به این حاشیه flagگزارش حاشیهٔ نامناسب linkرونوشت نشانی حاشیه
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.