از باد مکش طره جانانه ما را
زنجیر مجنبان دل دیوانه ما را
آن شمع چگل گو که برقص آرد و پرواز
این سوخته دلهای چو پروانه ما را
کردند زیان آنکه به صد گنج فریدون
کردند بها گوهر یکدانه ما را
دیدند سرشکم همه همسایه و گفتند
این سیل عجب گر نبرد خانه ما را
دل گرچه خرابست ز غم چون تو درآیی
آباد کنی کلبه ویرانه ما را
خواب خوش صبحت برد از دیده مخمور
شب گر شنوی نعره مستانه ما را
خواهد گله ها کرد کمال امشب از آن زلف
شبهای چنین گوش کن افسانه ما را
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
چشم تو برانداخت به می، خانه ما را
بگشود به رندی در میخانه ما را
از دیده و دل چند خورم خون خود، آخر
سنگی بزن این ساغر و پیمانه ما را
گر بگذری ای باد بدان زلف چو زنجیر
[...]
کردی ز غم آباد چو کاشانۀ ما را
بازآ و ببین مونس هم خانه ما را
مگذار که ویرانه شود از غم هجران
آباد چو کردی دل ویرانه ما را
زلف تو چه حاجت که بیارد همه زنجیر
[...]
خوش آنکه بپرسی دل دیوانه ما را
آباد کنی گوشه ویرانه ما را
با آنکه بپرسیدن ما آمده، مردیم
کآیا زکه پرسیده ره خانه ما را
با غیر نشینی و فرستی ز پی ما
[...]
مآشوب صبا طره جانانه ما را
زنجیر مجنبان دل دیوانه ما را
اورنگ زمین داغ نگین بی کلهی تاج
جم رشک برد حشمت شاهانه ما را
دل شد پی زاهد بچه آه که تقدیر
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
replyپاسخگویی به این حاشیه flagگزارش حاشیهٔ نامناسب linkرونوشت نشانی حاشیه
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.