کعبه کویش مراد است این دل آواره را
با مراد دل رسان یا رب من بیچاره را
دل در آن کو رفت و شد آواره من هم می روم
تا از آن آواره تر سازم دل آواره را
در میان خار و خارا گر تویی همراه من
گل شناسم خار را دیبا شمارم خاره را
گر از آن دامن باین درویش وصلی می رسد
پاره ای می دوختم این جان پاره پاره را
سوی زلفش رفتم و دیدم که دربند دلست
جز من شبرو که داند مکر این عیاره را
پیش نا اهلان چه حاصل ذکر پردازی کمال
دانه گوهر چه ریزی مرغ ارزن خواره را
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
دوش من پیغام کردم سوی تو استاره را
گفتمش خدمت رسان از من تو آن مه پاره را
سجده کردم گفتم این سجده بدان خورشید بر
کو به تابش زر کند مر سنگهای خاره را
سینه خود باز کردم زخمها بنمودمش
[...]
می کنم از سینه بیرون این دل غمخواره را
چند بتوان در گریبان داشت آتشپاره را؟
خون به جای آب از سرچشمه ها گردد روان
کوه بردارد اگر درد من بیچاره را
عالم افسرده را مشاطه ای چون عشق نیست
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
replyپاسخگویی به این حاشیه flagگزارش حاشیهٔ نامناسب linkرونوشت نشانی حاشیه
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.