گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
کمال خجندی

دل در طلیت روی به صحرای غم آورد

جان بیدهنت رخت بکوی عدم آورد

ما را هوس زلف تو در کوی نو انداخت

حاجی ز پی حلقه قدم در حرم آورد

محروم مران از در خویشم که گدا را

امید عطا بر در اهل کرم آورد

روزی که بسر وقت من آنی همه گویند

شاهیست که در کوی گدائی قدم آورد

فریاد من از غمزه شوخ تو که در دهر

آئین جفا کاری و رسم ستم آورد

باد این سر سودا زده خاک ره آن باد

کز کوی نو جان در تن ما دم بدم آورد

نقش دل و دین شست کمال از ورق جان

تا وصف خط و خال بتان در قلم آورد

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode