گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
کمال خجندی

حدیث حسن او چون گل به دفتر درنمی‌گنجد

از آن عارض به جز خملی در این دفتر نمی‌گنجد

نگویند آن دهان و لب ز وصفت آن میان رمزی

چو آنجا صحبت تنگست مویی درنمی‌گنجد

به آن لب ساقیا گویی برابر داشتی می را

که می‌های سبو از ذوق در ساغر نمی‌گنجد

سرشک و آه چون دارم درون چشم و دل پنهان

که دود این و سیل آن به بحر و بر نمی‌گنجد

تمنای تو می‌گنجد درون سینه و دل بس

درین غمخانه‌ها دیگر غم دیگر نمی‌گنجد

کمال از سر گذر آنگه قدم نه در حریم او

که از بسیاری جان‌ها در آن در سر نمی‌گنجد

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode