گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
کمال خجندی

به حلقه که ز زلفت با خبر ببرد

خبر ز جان و دل و عقلها ز سر بیرد

برم ز زلف تو بونی چو رخ نمانی باز

مشام بوی خوش از نافه در سحر ببرد

اگر ز نبر فرسنی تحبی وی دل

ببند نامه به پیکان که نیز تر ببرد

به فکر آن لب شیرین چنان ضعیف شدم

که گیردم مگس و پیش او بپر بپرد

چه منت است که من دل به خدمتت ببرم

که چشم تو صد زآن به یک نظر ببرد

بدرد و حسرت آن غمزه نرگس بیمار

بر آن است که با خاک چشم تر ببرد

کمال بر در جانان بر ببر جانرا

که هر که رفت بر آن در چنین بسر ببرد

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode