گنجور

 
کمال خجندی

دل که شد زآن زلف سودایی مزاج

نیستش غیر از تو معجون علاج

زهر ناب از دست تو عذب فرات

بی تو آب زندگی ملح اجاج

زلفت از دامن فشاند آن خاک پای

نیست آری مشک را در چین رواج

راز حسنت چون بپوشاند دلم

کی شود مصباح پنهان در زجاج

آن رخ از خوبان برد شطرنج حسن

گرچه باشد هر یکی را رخ ز عاج

خاک پایت بر سرم تاج کی است

این چنین سر کی بود محتاج تاج

دست سلطانان نمی‌بوسد کمال

نیست سلطان را به درویش احتیاج

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode