مرا با زلف او گر دسترس نیست
همین سودا که در سر هست پس نیست
عنان دولت از اول . بیفتاد
به دست ناکسان در دست کس نیست
شکر را گر مپوشان خال مشکینی
که صبر از انگبین کار مگس نیست
مفتی رخت من امشب چنان برد
که جز چشمی که پوشم از عس نیست
اگر دانم که در روضه نیائی
نمی دانم که مشتی خاک و خس نیست
چمن بی روی گل با عندلیبان
به دلگیری کم از قید قس نیست
بی بلبل هم آواز کمال است
ولی مرغی چو او شیرین نفسی نیست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ترا چون جان هزاران گونه معنیست
مرا تو جانی و جان را بدل نیست
تنت کورست و جان را چون عیان نیست
که یک یک ذره چون صاحب قرانیست
چو هستی نیست گشت از هست بی نیست
عیان شد هستی ای کوهست معنیست
کفی گل در همه ی روی زمین نیست
که در وی خون چندین آدمی نیست
در آن حوضی پرآب زندگانیست
که موجش را خبر از ساحلش نیست
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.